یار مهربان زیرِ لگدِ یارانِ نامهربان! | بازتاب امروز
محمد کیهانی در یادداشتی ارسالی به بازتاب امروز نوشت:
چند روزیست که فیلمی کوتاه در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود. در این فیلم کوتاه می بینیم که گروهی از دانشآموزان، پس از امتحانات پایان سال، کتابهای درسی خود را پاره میکنند، صفحات پاره شده را به هوا پرت کرده و با فرود غم انگیزشان روی زمین آنها را زیر پا له میکنند. حجم کاغذهای پارهشده آنقدر زیاد است که سیاهی آسفالت به سفیدی میزند و کتابهایی که روزی قرار بود «یار مهربان» ما باشند، حالا نماد خشمی انباشت شده گردیده اند.
شاید دیدن صحنه پارهکردن کتاب توسط دانش آموزان اتفاق جدیدی نباشد و در سالهای گذشته نیز بعضا این تصاویر را دیده باشیم؛ لیکن این مرتبه، صحنهها جور دیگری در چشم ما فرو میرود: این حجم از کاغذ لگد مال شده، این میزان از خوشحالی، این شدت از لگدکوبکردن کتاب، خلاصه این حجم از تخریب و شادمانی پیش از این سابقه نداشته است.
واکنشها به پخش این فیلم متفاوت و بعضا تند است؛ برخی با تمسخر و نیشخند، سری به نشانه تاسف تکان میدهند، گروهی دانشآموزان را بیتربیت نامیده و نالان از رفتارهای ناهنجار نسل فعلی، والدین این کودکان را در تربیت ضعیف فرزندانشان نشانه می گیرند و گروهی هم نظام آموزشی را مقصر دانسته که اینگونه فرزندانی را در نظام آموزشی تحت مدیریتش تربیت کرده است.
قاعدتا اگر این اتفاقات در هر جامعه رشد یافتهای رخ داده بود، نه فقط دانشآموزان خاطی بلکه والدین و کادر آموزشی آن مدرسه هم باید به رواندرمانگر ارجاع داده میشدند. اما اینجا ایران است و ما به سبک و سیاق مسبوق وطنی، مساله را واکاوی و به سادهترین شکل ممکن و با واگذاری آن مساله به گذر زمان، اصل مشکل را به واده فراموشی می سپاریم.
نظام آموزشی ما، در طول سالها، از برقراری ارتباطی واقعی با دانشآموزان خود ناتوان مانده است. این نظام نسلی را پرورانده که آموزش را نه برای زندگی، که برای عبور از آزمونها تعریف کرده است.
در این مسیر کتاب، با دوری از نقش واقعیاش، جایگاه خود را به ابزاری ساده برای عبور از سد امتحانات واگذار کرده است. معلم نیز با رها کردن نقش راهبر و الهامبخشش به یک ناظر امتحانی صرف بدل شده است. نمره، معیار سنجش شخصیت و ارزش دانشآموزان شده و یادگیری نیز به تکرار حفظیاتی بیروح و طوطی وار تنزل یافته است.
نتیجتا کنجکاوی ذاتی دانش آموزان خاموش و خلاقیت مورد انتظار هم کلا فراموش شده است.
با این شرایط آنچه از آموزش سراغ داشتیم فقط یک پوسته بیجان بوده که اکنون، زیر پای نسلی خسته، کم صبر، لجوج و بیانگیزه لگدمال شده است.
در این میان خانوادهها هم عقبنشینی کردهاند. والدینی که آموزش را دربست به مدرسه و اجتماع واگذار کرده و آن را فقط با تراز نمره میسنجند و در ابتداییترین اصول تربیتی ناتوان شدهاند. به نظر می رسد که در این آموزش درک، تفکر و رشد جای خاصی ندارد.
از آن سو کادر آموزشی در زیر بار مشکلات معیشتی و فشارهای ساختاری و روزمره، فرسوده شدهاند. بسیاری از معلمان دیگر نیرویی برای مقابله با این بحرانها نداشته و به نظر می رسد که آنها با دستهای تهی از همه چیز، انگیزهای برای اصلاح فرایند اسفناک فعلی ندارند.
آمارها و گزارشهای رسمی نیز نه تنها تأییدکنندهی آن چیزیاند که در خیابان دیدیم، بلکه تصویری بسیار نگرانکنندهتر از آنچه میپنداشتیم ارائه میدهند.
دکتر مهدی نوید ادهم، مشاور وزیر آموزش و پرورش، در نشست فعالان آموزشی مناطق محروم، پرده از واقعیتی برداشت که سالهاست در آمارها پنهان مانده بود. او بیان میدارد که: «میانگین نمرات امتحانات نهایی دانشآموزان بین ۸ تا ۱۰ است. این دیگر زنگ خطر نیست، خودِ خطر است». وی در ادامه می افزاید: «در آزمونهای بینالمللی تیمز و پرلز، حدود ۴۰ درصد از دانشآموزان ابتدایی حتی در مهارتهای پایهای خواندن و نوشتن نیز به حد استاندارد نرسیدهاند.»
با بازخوانی چند باره این سخنان درمییابیم که این سخنان تنها یک هشدار ساده نیستند؛ بلکه بیانگر فروپاشی بنیادین کیفیت آموزش در نظام ملی آموزشی هستند. وقتی یکی از مسئولان بلندپایه، افت نمرات دانشآموزان را نه “هشدار” بلکه “خطر بالفعل” میخواند، دیگر جایی برای تعارف و دلخوشی باقی نمانده که باید بدانیم ما اکنون در دل بحران ایستادهایم، نه در آستانهی آن.
در چنین وضعی، واقعاً میشود از دانشآموز خواست که کتاب را دوست داشته باشد؟
کتابی که سالها نه برای فهمیدن، که برای گذر از آزمون تحمیل شده است. از کودکی که فقط مقایسه دیده و تحقیر شنیده، نمیشود انتظار داشت به دانایی دل ببندد. وقتی خانه، خودش را کنار کشیده و مدرسه، نفس بُریده، دیگر چه چیزی باید باقی بماند؟
آنچه در آن فیلم دیدیم، پارهشدن چند صفحه کتاب نبود؛ فرو ریختنِ اعتمادی بود که قرار بود پایهی آموزش باشد، نه قربانی آن شود.
و ما، در این میان، فقط تماشا کردهایم. نه درست آموزش دادهایم، نه درست تربیت کردهایم، و نه حتی باخت خود را فهمیدهایم.
و این، یعنی باختن و باختن و باختن!
باختنی بیسروصدا، اما تمامعیار…
انتهای پیام