یادبود خانواده پرنیا عباسی: مرگ سبز | بازتاب امروز
متن پیش رو مشاهدهی کوتاه خبرنگار بازتاب امروز از مراسم یادبود خانوادهی پرنیا عباسیست؛ یکی از خانوادههای غیرنظامیای که در حملهی اسرائیل به ایران شهید شدند.
«مرگ سبز» نام یکی از اشعار پرنیا عباسیست.
برای جلوگیری از اطناب کلام آنچه دربارهی این خانواده گفته شده را تکرار نمیکنم.
مراسم قرار بود ساعت ۱۰:۳۰ آغاز شود و من ساعت ۱۰ حتی زودتر از اقوام درجه یک در مسجد الرسول بودم. میترسیدم آنجا هم طبق روال آن ۱۲ روز کسی برای بازخواست خبرنگاران باشد که علیرغم دیدن کارت خبرنگاری گوشیام را بگیرد و مکالمات اخیر و تصاویر شخصیام را چک کند!
اما اینجا کسی نبود.
کنارهای تاجهای گل در ورودی مسجد عکسی از پرنیا عباسی همراه شعری از او بود: تقدیر یعنی تلاقی با طاق بلند نبودنت! انگار یادآوری تلخی هم از شیوهی مرگ پرنیا بود.


شعرش را که جستوجو کنید هم به صفحهاش میرسید هم به صدایش که همین شعر را خوانده! نام شعرش هم هست «مرگ سبز»!
نگارگریهای مسجد الرسول از صحنه کربلا، اشعار محتشم کاشانی روی کاشیها و موسیقی کلاسیکی که قبل از شروع مراسم پخش میشد میتوانست باعث آرامش عزاداران باشد.
اقوام دور و نزدیک به مرور میآمدند و سالن پر میشد.
مادربزرگ پرنیا(مادر مادرش) بیقراری میکرد که چرا این خانواده همگی با هم و در این سن از دست رفتند؟! کلماتش همراه گریه مبهم میشدند. تنها یک جمله واضح بود: گل نشکفتهام، پرنیا!
یکی از اقوام تلاش میکرد او را آرام کند: به خدا جاشون خوبه! مطمئنم رفتن پیشِ…

دوست خیلی دوری که کنار من نشسته بود با بدگمانی میگفت: کسی که خونه رو بهشون فروخته باید میگفت همچین آدمی اونجا زندگی میکنه!
عکاسی از یک آژانس بینالمللی عکس دیدم. هرچند از خانواده اجازه گرفته بود اما خودش بیشتر از چند عکس طاقت نیاورد و خیلی زود رفت. من ماندم اما زمان و مکان مناسب برای مصاحبه با آدمهای نزدیک خانواده عباسی نبود.
میزی را با گل و شمع و عکس خانوادهی عباسی آراسته بودند. شعر بالای میز، روی کاشیهای مسجد خطاب به ابن زیاد بود و در ترکیب با تصویر خانوادهی پرنیا عباسی انگار خطاب به اسرائیل:
«ای زادهی زیاد نکردهاست هیچگاه / نمرود این عمل که تو شدّاد کردهای»

زنی با ناراحتی میگفت: بعدشَم همهاش جنگ بود. بنده خداها فک کنم دومین مراسمیه که میگیرن. نمیشد دیگه!
دختر جوانی که او هم یک دوست دور بود وقتی فهمید خبرنگارم گفت که بنظرش خانواده با در معرض رسانه قرار گرفتن در این شرایط راحت نباشند. پاسخم این بود که تلاش رسانهها بر این است که این شهدا در حد عدد نمانند. وقتی روایت و قصه کنار اسامی میآید دیگر عدد نیستند؛ آدمهایی هستند که خود داستانی داشتهاند.
جمعیت دمی بیقرار بود و دمی متحیر، مانند همهی آدمهایی که داغی تازه بر دل دارند. سخنران در بلندگو میخواند: کجایید ای شهیدان خدایی؟! پرندهتر ز مرغان هوایی!

زنی در حاشیهی مراسم میگفت جسد تمام اعضای خانواده پیدا شده و احتمالا خیلی به خانوادهشان سخت گذشته: هر چهار نفر با هم خیلی سخته! یه جورایی برای خودشون خوب شده و برای خونوادهشون سخت. اگر مادر می.رفت و بچه میموند خب سخت بود.
نام گروه ادبیات نمایشی دانشگاه آزاد تهران، انجمن عکاسان ایران، خانهی تئاتر و… هم بین آنها که به این خانواده تسلیت گفتهاند بود.
بازتاب امروز اجازهی عکاسی محدود از مراسم را از اقوام خانواده عباسی گرفت اما با تاکید بر اینکه تا جای ممکن چهرهی افراد پیدا نباشد.