» اجتماعی » مصطفی راغب؛ صدایی از دل مهاجرت، اما بی‌صدا درباره‌ی ریشه‌ها | بازتاب امروز
مصطفی راغب؛ صدایی از دل مهاجرت، اما بی‌صدا درباره‌ی ریشه‌ها | بازتاب امروز
اجتماعی

مصطفی راغب؛ صدایی از دل مهاجرت، اما بی‌صدا درباره‌ی ریشه‌ها | بازتاب امروز

۱۴۰۴-۰۴-۲۳ 3018

حمید انوری، انصاف‌نیوز: در جامعه‌ای که مهاجران افغانستانی سال‌هاست در آن زندگی می‌کنند اما همچنان در حاشیه‌اند، برخی از چهره‌های سرشناس ترجیح می‌دهند درباره‌ی پیشینه‌ی افغانستانی خود سخنی فنگویند. این سکوت، به‌ویژه در میانه‌ی موج‌های فزاینده‌ی مهاجرستیزی در کشور، دیگر تنها یک انتخاب فردی نیست؛ بلکه بار اجتماعی و سیاسی پیدا می‌کند. در این میان، سکوت «مصطفی راغب»، خواننده‌ای که از دل همان جامعه برخاسته اما از آن حرفی نمی‌زند، بیش از پیش پرسش‌برانگیز شده است.

چهره‌ای شناخته‌شده، با ریشه‌هایی ناگفته

«مصطفی راغب» را بیشتر با موسیقی عاشقانه، مذهبی و ملی می‌شناسند. او چهره‌ای است که در سال‌های اخیر در بسیاری از برنامه‌های رسمی، مناسبت‌های مذهبی، کنسرت‌های بزرگ و حتی آیین‌های ملی‌گرایانه ظاهر شده و توانسته با چهره‌ای آرام و صدایی لطیف، مخاطبان فراوانی جذب کند.

اما چیزی که کمتر درباره‌اش گفته می‌شود، ریشه‌ی افغانستانی اوست؛ مسئله‌ای که برخلاف «فرشته حسینی»، «مرتضی امینی‌تبار» یا برخی چهره‌های مهاجر دیگر، راغب هرگز به آن اشاره‌ای نکرده است. او نه‌تنها درباره‌ی پیشینه‌اش سخن نمی‌گوید، بلکه حتی در زمان‌هایی که مهاجران افغانستانی با حمله‌های نژادپرستانه یا هجمه‌های رسانه‌ای مواجه شده‌اند، ترجیح داده سکوت کند.

از حضور در مرکز تا حذف حاشیه

راغب نه در حاشیه، که در مرکز رسمی فرهنگی ایران ایستاده است. در سال‌های اخیر، او قطعاتی خوانده که رنگ و بوی ملی‌گرایانه دارد؛ مانند اجرای سرود «ای ایران» در مراسم مذهبی در یزد یا اجرای قطعاتی با تمجید از سرزمین، دین و ریشه‌های فرهنگی ایران.

اما همین حضور پررنگ در مرکز، وقتی با سکوت درباره‌ی ریشه‌ی مهاجر بودن همراه می‌شود، معنای تازه‌ای پیدا می‌کند: نادیده‌گرفتن بخش بزرگی از جامعه‌ای که خود از آن برخاسته‌ای.

در شرایطی که بسیاری از مهاجران افغانستانی، حتی با وجود تولد در ایران، همچنان با تبعیض، محدودیت در دسترسی به آموزش، خدمات درمانی، حقوق شهروندی و بازار کار مواجه‌اند، نبود صدای هنرمندی که تجربه‌ی زیسته‌ی آن‌ها را از نزدیک می‌شناسد، پرسشی اخلاقی به میان می‌کشد: اگر تو دیده می‌شوی اما آن‌هایی که شبیه تو هستند، نه؛ آیا مسئولیتی برای گفتن نداری؟

آن‌ها که صدای رنج را پس نزدند

در میان هنرمندانی که از مهاجر بودنشان می‌گریزند یا آن را در سایه قرار می‌دهند، «فرشته حسینی» و «مرتضی امینی‌تبار» مسیری دیگری را انتخاب کرده‌اند. بازیگران افغانستانی‌تبار سینما و تلویزیون ایران، در سال‌های اخیر نه‌تنها از ریشه‌های خود گفته‌اند و تبعیض را به زبان آورده‌اند، بلکه در برابر حمله‌های فردی، هجمه‌های سازمان‌یافته و هزینه‌های این انتخاب ایستاده‌اند.

این افراد نه‌تنها مهاجر بودنشان را پنهان نکردند، بلکه با صدای بلند گفتند: «من افغانستانی‌ام.»

این جمله، در کشوری که مهاجر بودن می‌تواند به معنای محرومیت، تبعیض و حذف باشد، چیزی فراتر از یک معرفی ساده است؛ یک ایستادگی تمام‌عیار است.

«فرشته حسینی» و «مرتضی امینی‌تبار»، برخلاف بسیاری از همکاران خود، سکوت نکردند. آن‌ها زمانی که اشاره به اصالت می‌توانست فرصت‌های شغلی‌شان را تهدید کند، تصمیم گرفتند کنار هویتشان بایستند. انتخابی که شاید محبوبیت عمومی‌شان را کاهش داده باشد، اما نزد آنانی که طعم تبعیض را چشیده‌اند، اعتبار و احترامشان را چند برابر کرده است.

در نقطه‌ی مقابل، «مصطفی راغب» قرار دارد؛ کسی که هیچ‌گاه درباره‌ی مهاجر بودنش سخن نگفته و در شبکه‌های اجتماعی‌اش نیز نشانی از پیوند با جامعه‌ی مهاجران دیده نمی‌شود. نه همراهی با هنرمندان افغانستانی داشته، نه در رویدادها یا مناسبت‌های مرتبط با مهاجران حضور یافته و نه حتی در آثارش اشاره‌ای به این بخش از هویتش دیده شده است.

سکوت او، در چنین زمینه‌ای، دیگر یک انتخاب شخصی نیست؛ نوعی فاصله‌گذاری کامل با واقعیتی جمعی است. مخاطبی که امروز صدای راغب را می‌شنود، می‌تواند همان کسی باشد که به فرشته و مرتضی امینی حمله می‌کند. تفاوت این‌ها در استعداد نیست؛ تفاوت در نوع مواجهه با تبعیض، هویت و مسئولیت اجتماعی است.

وقتی سکوت هم یک موضع است

برای بسیاری از هنرمندان، حفظ حریم شخصی یک حق است. آن‌ها ممکن است نخواهند درباره‌ی خانواده، گذشته یا حتی عقایدشان صحبت کنند.

اما این سکوت، وقتی تبدیل به حذف دائمی بخشی از واقعیت شود و به‌ویژه وقتی با امتیازهایی از همان واقعیت به‌دست آمده باشد، دیگر خنثی نیست.

«مصطفی راغب»، از فضایی بهره برده که بسیاری از مهاجران از آن محروم‌اند. او در تلویزیون حضور دارد، در رویدادهای رسمی اجرا می‌کند و برای برخی نماد ایرانیت تلقی می‌شود. این موقعیت، وقتی با سکوت درباره‌ی مهاجران و حذف ریشه‌ها همراه شود، به معنای پذیرش یک هویت غالب و انکار بخشی از خود است.

در فرهنگی که هنوز بخش بزرگی از جامعه با پرسش «کجایی هستی؟» هویت‌سنجی می‌شود، سکوت درباره‌ی «کجا بودن» هم به‌نوعی پاسخ است. و پاسخ راغب، فعلاً چیزی شبیه حذف است.

آیا گفتن هزینه دارد؟

پاسخ روشن است: بله. در شرایط فعلی کشور، اعلام مهاجر بودن، به‌ویژه برای افغانستانی‌ها، با پیامدهای زیادی همراه است. ممکن است مخاطب کاهش یابد، سفارشِ کار کمتر شود و حتی رسانه‌ها از همکاری فاصله بگیرند.

اما همین «هزینه داشتن» است که مسئولیت را سنگین‌تر می‌کند. اگر همه سکوت کنند، هیچ‌کس آن‌قدر قوی نمی‌شود که هزینه را کمتر کند. اگر آن‌ها که به مرکز دسترسی دارند، هیچ‌وقت درباره‌ی حاشیه‌ها نگویند، حاشیه‌ها هرگز شنیده نمی‌شوند.

درست به همین دلیل، سکوت راغب به چشم می‌آید: چون او در جایگاهی است که می‌تواند تغییری، هرچند کوچک، ایجاد کند، اما ترجیح داده خاموش بماند.

وقتی صدا بلند است و هویت خاموش

یکی از بحران‌های هویتی در جامعه‌ی مهاجران افغانستانی در ایران، دقیقاً همین است: نسل‌هایی که در ایران به دنیا آمده‌اند، اما از سوی جامعه همچنان «غیر» تلقی می‌شوند؛ در حالی‌که خود را هم افغانستانی می‌دانند، هم ایرانی. همین دوگانگی، گاه آن‌قدر دردناک است که برخی ترجیح می‌دهند به‌کلی یکی را حذف کنند.

شاید او، مثل بسیاری از مهاجران، زمانی تجربه‌ی طرد و تبعیض داشته؛ شاید در مسیر دیده‌شدن، فهمیده که کمتر گفتن، شانس بیشتری برای پیشرفت می‌آورد. اما وقتی دیگر «موفق» شدی، وقتی دیگر از سکوت سود بردی، آیا وقت آن نیست که از آن سکوت بیرون بیایی؟

نه برای خودت، که برای ایرانیان افغانستانی‌تباری که هنوز همان تبعیض را تجربه می‌کنند.

راغب و دو راهی سکوت یا صدا

او می‌تواند صدایی باشد که روایت رسمی را تکمیل می‌کند، نه صرفاً تکرار می‌کند. او می‌تواند بگوید که از کجا آمده، بدون آن‌که از ایرانیت خود فاصله بگیرد.

چرا که مهاجر بودن، نه نقیضِ ایرانی بودن است و نه مانعی برای عشق به این خاک. آن‌چه مانع است، انکارِ دیگری است؛ حذف گذشته و سکوتی است که به تداوم ساختار تبعیض کمک می‌کند. ساختاری که مهاجران را همچنان در حاشیه نگه داشته است.

او هنوز می‌تواند انتخاب کند: میان یک چهره‌ی محبوب اما بی‌طرف، یا یک چهره‌ی محبوب و تأثیرگذار. راه دوم، سخت‌تر است. اما فقط همین راه است که راهی برای دیگران باز می‌کند.

انتهای پیام

به این نوشته امتیاز بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×