«بسیاری از آنها از ما هستند» | کدام دیوار کوتاهتر از افغانستانیهاست؟ | بازتاب امروز
مریم نصر اصفهانی، استاد دانشگاه، در کانال تلگرامی خود نوشت: «سکوت و شاید بیشتر ترس دردناکی پدیده شیوه اخراج افغانستانیهای مقیم ایران را نظاره میکند. قلب کشور هنوز خیلی تندتر از این حرفها میزند که بتواند در آرامش به اصول اخلاقی و کرامت انسانبماهو انسان فکر کند.
زود باید گناهکارانی پیدا کرد و گردن زد تا جامعه خیانتدیده آرام شود. چه بهتر که مقصران از «ما» نباشند و از آن بهتر اینکه به هیچ دولتی آنچنان وابسته نباشند که پاره کردن پاسپورتشان هزینه ایجاد کند. («اصلا لابد که پاسپورتهاشان جعلی بوده»)
قبلا هم از «حق برای حقداشتن» نوشته بودم. اینکه چطور هانا آرنت توجه ما را به این نکته جلب کرد که «حق برخورداری از حق» تنها زمانی به شما تعلق میگیرد که تابعیت یک دولت به رسمیت شناخته شده در نظم جهانی را داشته باشید. هرچه دولت شما قدرتمندتر باشد حق شما برای داشتن حق مسلمتر است!
یهودیانی که از آلمان نازی طرد و متواری شدند، و مردمان فلسطین که «مظلوم» پسوند نامشان شد و مهاجران افغانستانی که بسیاری از آنها و والدینشان در ایران زاده و پرورده شدند با چالش «حق برخورداری از حق» مواجهند چون دولت ملت محکم و مقتدری ندارند/ نداشتند که از آنان دفاع کند_ اگر دولت خودش یهودیستیز یا هزارهستیز نبود و عامل اصلی آوارگی و بیحقی آنها.
(در مقابل لابد مورد عجیب نرگس کلباسی را به یاد دارید که چطور تابعیت ایرانیاش باعث نجاتش از زندان در هندوستان شد.)
چند روزی است میخواهم در این زمینه بنویسم. اینکه چقدر کار نظری درحال انجام است در مورد انسانهایی که وابسته نبودن آنها به یک دولت باعث شده حقوق آنها براحتی پایمال شود و کسی هم دردش نیاید؛ گویی اصلا در این جهان وجود ندارند. ولی نوشتن درباره کارهای نظری «درحال انجام» درباره بهرسمیتشناخته شدن این «معضل» چه رنجی کم میکند از این چندهزار انسان درحال رد مرز به سرزمینی که برخی هیچ نشانی از آن ندارند؟
خجالت میکشم بنویسم دیدن شرایط امثال آنها چگونه به بازاندیشی درمورد مفهوم «عدالت» منجر شده است.
از طرف دیگر، با برملا کردن سازوکارهای دیگریساز در زمانه بحران چطور میتوان قلب ناآرام مردمانی را آرام کرد که از خیانت داخلی زخم خوردهاند و به هر ریسمانی چنگ میزنند تا احساس ترس و خیانتدیدگیشان را برطرف کنند؟
افغانستانیهای پناهنده به ایران، از کودکی من، همیشه نقش آن دیگری مقصر وضع موجود ما را بازی کردهاند. اگر بیکاری، کمبود، دزدی، هیزی، تجاوزی یا قتلی رخ میداد انگشت اتهام اول از همه به سمت آنها بود. حالا که در شرایط نفوذ و خیانت جنگی هستیم و موج مهاجرت غیرقانونی کنار بیتدبیری از هر نظر اوضاع را وخیم کرده است.
حس میکنم الان حرف زدن از اخلاق و اصالت دادن به ارتباط میان انسانها، خاصه همسایگان، هیچ کار نمیکند ولو بهزودی عواقبش را بچشیم. حالا که بیشتر ما دنبال قطع کردن ارتباط هستیم تا مرز روشنی میان خودمان و «مقصران وضع موجود» بکشیم و در حباب همفکرانمان احساس امنیت و عزت و پیروز بودن کنیم. ذهن و فرهنگ قطبیده ما باید سریع شر/شروری دست و پا کند تا با اطمینان از خیر بودن خودش آرام بگیرد.
به دیگریِ بیصدایی نیازمندیم تا درست بودن خودمان را در برابر آن فرد/قوم/جنس دیگر تعریف کنیم و کدام دیوار کوتاهتر از افغانستانیهای گریخته از جنگ و جهل و تعصب سرزمینشان که حق کمی برای برخورداری از حق دارند؟»
انتهای پیام