خدمت در سایه، اتهام جلوی دوربین؛ مهاجران افغانستانی میان امنیت و سوءظن | بازتاب امروز
حمید انوری، بازتاب امروز: در حالی که رسانههای رسمی ، مهاجران افغانستانی را اغلب بهعنوان تهدید امنیتی معرفی میکنند، یک مقام قضایی اخیرا از نقش کلیدی برخی از آنان در خنثیسازی شبکههای جاسوسی پرده برداشته است. این دوگانگی، تنها یک تضاد روایی نیست؛ بلکه نشان از سیاستی دارد که مهاجر را همزمان منبع، مظنون و بیصدا نگه میدارد.
چرخش غیرمنتظره در روایت امنیتی
در نشست دو روز گذشته مسئولان قضایی استان یزد، رئیس کل دادگستری این استان، حجتالاسلام طهماسبی، از همکاری اتباع افغانستانی در کشف و انهدام شبکههای جاسوسی مرتبط با رژیم صهیونیستی خبر داد. او گفت: اتباع افغانستانی همکاریهای خوبی در کشف شبکههای جاسوسی داشتند و ضربههای موثری به شبکه نفوذ وارد کردند.
این اظهارات، گرچه در چارچوب یک جلسه اداری بیان شد، اما اهمیت آن از یک خبر معمولی فراتر است. برای نخستینبار، یکی از مقامات ارشد دستگاه قضا، آشکارا به مشارکت مهاجران افغانستانی در سازوکارهای امنیتی کشور اشاره کرده است. این چرخش ناگهانی در روایت رسمی، پرسشهایی اساسی درباره ماهیت رابطه امنیتی ایران با جامعه مهاجر افغانستانی ایجاد میکند.
نیروهایی در سایه، بینام و بیحمایت
گزارشهای غیررسمی و منابع میدانی حاکی از آن است که در برخی نهادهای نظارتی، از مهاجران افغانستانی بهعنوان منابع غیررسمی استفاده میشود. این افراد در ازای وعدههایی همچون کاهش فشار قانونی، دریافت برخی امتیازات و مجوزها یا انگیزههای ایدئولوژیک، به شناسایی افراد مشکوک یا نفوذ در جامعه مهاجران تشویق میشوند.
با این حال، آنها نه کارمند رسمیاند، نه آموزش امنیتی دیدهاند و نه از هیچگونه پشتیبانی حقوقی برخوردارند. در عمل، این افراد در خط مقدمِ یک سازوکار نظارتی فعالیت میکنند که در روایت رسمی، وجود خارجی ندارند.
روایت رسمی و مهندسی چهره مهاجر
در سالهای اخیر، رسانههای رسمی تصویری تکرارشونده و محدود از مهاجران افغانستانی ترسیم کردهاند؛ چهرههایی که اغلب با عناوینی چون جاسوس، مجرم یا تهدید امنیتی معرفی میشوند. در گزارشهای تلویزیونی، مهاجران با چهرههای تار و صدای دستکاریشده، در قابهای اعتراف اجباری ظاهر میشوند؛ تصاویری که به مرور، در ذهن جامعه شکل میگیرند و به تصویری قالبی و همگانی تبدیل میشوند.
این در حالیست که در پشت صحنه، برخی از همین افراد در همکاری با نهادهای نظارتی نقش ایفا میکنند. اما تضاد میان نقش واقعی و تصویر رسانهای آنها، نه از سر بیدقتی، بلکه بخشی از روندی هدفمند به نظر میرسد: روندی برای مدیریت افکار عمومی، مهار جایگاه اجتماعی مهاجر، و جلوگیری از شکلگیری صدای مستقل در درون این جامعه.
ابزار یا شریک؟ سیاستی دوگانه
یکی از نقدهای اساسی تحلیلگران مسائل مهاجرت به نحوه مواجهه در ایران با مهاجران افغانستانی، دوگانگی شدید در سیاستگذاری و تصویرسازی است. از یک سو، بخشهایی از حاکمیت از مهاجران بهعنوان منابع اطلاعاتی یا حتی نیروهای عملیاتی در زمینههای حساس استفاده میکنند. این بهرهبرداری ممکن است در قالب همکاری برای شناسایی شبکههای جاسوسی یا حضور در میدانها صورت بگیرد. اما از سوی دیگر، همین مهاجران در فضای عمومی، رسانهها و حتی نهادهای رسمی، بهعنوان «تهدید امنیتی» معرفی میشوند. این دوگانگی، فقط یک تناقض زبانی یا روایتی نیست، بلکه حامل پیامی بسیار عمیقتر است.
در واقع، وقتی یک گروه اجتماعی همزمان نقش «ابزار امنیتی» و «سوژه تخریب رسانهای» را دارد، به شکلی سیستماتیک از داشتن حق، صدا و هویت مستقل محروم میشود. چنین مهاجری هیچگاه نمیتواند از خود دفاع کند یا مطالبهگر باشد. او در یک «وضعیت تعلیق» قرار دارد: معلوم نیست شریک است یا مجرم، همکار است یا متهم. یک روز ممکن است با نهادهای نظارتی همکاری کند، اما روز دیگر بهخاطر ملیتش، ظاهرش یا محل سکونتش بازداشت یا اخراج شود. این بلاتکلیفی ساختاری، باعث میشود مهاجران همیشه در حالت ترس، احتیاط و انفعال زندگی کنند.
در ادبیات سیاستگذاری، به این وضعیت گاهی «کنترل از طریق بیثباتی» گفته میشود. یعنی جایگاه اجتماعی و حقوقی مهاجران آنقدر ناپایدار و مبهم نگه داشته میشود که آنها نتوانند مطالبهگر شوند یا حتی تصور کنند که حقی دارند. مهاجر افغانستانی، در این چارچوب، نه شهروند است، نه مهمان، نه دشمن، نه دوست. فقط ابزاری است که هر وقت لازم شد از او استفاده میشود و بعد به حاشیه رانده میشود.
واقعیتهای نادیده؛ فداکاریهایی بدون روایت
مهاجران افغانستانی در بزنگاههای حساس تاریخ جمهوری اسلامی، نقشی فراتر از یک جمعیت مهاجر داشتهاند. آنها در دوران جنگ ایران و عراق، در قالب نیروهای داوطلب در خط مقدم جبههها جنگیدهاند، و بعدها نیز در جنگ سوریه، بخشی از نیروهای میدانی بودهاند. شمار قابلتوجهی از آنان جان خود را از دست داده یا دچار معلولیتهای جدی شدهاند. اما با وجود این مشارکتها، این فداکاریها بهندرت در متون رسمی، کتب درسی یا تولیدات رسانهای بازتاب یافتهاند.
حتی امروز، در شرایطی که برخی از مهاجران در پروژههای اطلاعاتی و امنیتی، از جمله شناسایی شبکههای جاسوسی، نقش مؤثر ایفا میکنند، نام و چهرهای از آنان در روایت رسمی وجود ندارد. آنها بدون صدا، بدون تصویر و بدون جایگاه، در حاشیه باقی میمانند.
در حافظهی رسمی و عمومی، مهاجر افغانستانی نه بهعنوان یک «همکار»، بلکه بهعنوان «دیگری» تعریف شده است؛ کسی که اگرچه در میدانهای سخت حضور داشته، اما در حافظهی جمعی جامعه غایب است و حضورش در تاریخ، بیروایت مانده است.
دشمنی قابل نمایش، دشمنی واقعی
رئیس دادگستری یزد در سخنانش تصریح کرد که بخش بزرگی از متهمان پروندههای جاسوسی از کشورهای آسیای میانه و اروپا بودهاند. با این حال، در بازتابهای رسانهای، تمرکز اصلی اغلب بر مهاجران افغانستانی است؛ گروهی که بیشتر از هر چیز بهعنوان مظنونان دائمی و تهدیدهای بالقوه به تصویر کشیده میشوند.
تحلیلگران این فاصله میان واقعیت امنیتی و تصویر رسانهای را نشانه نوعی «سیاست فرافکنی» میدانند. در شرایطی که نمیتوان یا نمیخواهند به شکل مستقیم به دشمنان واقعی یا بازیگران اصلی تهدیدهای امنیتی اشاره کنند. چه بهدلیل ملاحظات دیپلماتیک، چه کمبود اطلاعات دقیق یا دلایل درونسیستمی—گروهی مانند مهاجران افغان که بیقدرت، بیتریبون و بیپناه هستند، به سوژهای جایگزین تبدیل میشوند. مهاجری که نه رسانه دارد، نه نمایندهای برای دفاع از خود، میتواند بهسادگی نقش «دشمن قابل نمایش» را بازی کند؛ دشمنی که همیشه در دسترس است، واکنشی ندارد و هزینه سیاسی بازنمایی او بسیار پایینتر از پرداختن به عوامل اصلی تهدید است.
در چنین چارچوبی، تمرکز افراطی بر مهاجران نه از سر امنیت بالا، بلکه از دل یک خلا اطلاعاتی و نیاز به مدیریت افکار عمومی برمیآید؛ جایی که «دیگریِ آشنا» جای دشمن ناشناس را پر میکند.
مهاجر، نه تهدید؛ بلکه واقعیت پیچیده
مهاجر افغانستانی در ایران، دیگر صرفا کارگر فصلی یا پناهجوی خاموش نیست؛ او، با همه محدودیتها، بخشی از شبکههای واقعی زندگی، اقتصاد و حتی امنیت کشور شده است. سیاستی که او را فقط در مواقع بحران بهکار میگیرد و در سایر مواقع طرد میکند، نه پایدار است و نه اخلاقی.
برای ساختن امنیت واقعی، نیاز به رابطهای بر پایه اعتماد، شفافیت و مشارکت است. تا زمانی که مهاجر صرفاً به چشم ابزار دیده شود —نه شریک، نه شهروند— رابطهای که با او شکل میگیرد، همیشه موقت، نامتوازن و شکننده خواهد بود.
انتهای پیام