دربارهی کریخوانی آذری جهرمی: تا مرد سخن نگفته باشد… | بازتاب امروز
ابوالفضل نجیب، روزنامهنگار، در یادداشتی که در اختیار بازتاب امروز قرار داده است، نوشت:
ضرب المثل معروفی است که از شتر می پرسند چرا گردنت کج است، می گوید کجایم راست است که گردنم باشد. و اما بعد.
بعد از کری آقای جهرمی برای استقلالی ها فضای مجازی پر شد از کامنت ها له و علیه او و از خدا که پنهان نیست چرا از بندگان خدا پنهان بماند، حقیر آنقدر طرفدار پرسپولیس هستم که حتی بخاطر نمی آورم کی پرسپولیسی شدم. بخاطر همین فکر می کنم قبل از این که متولد شوم پرسپولیسی بودم. این که این علاقه گاه جنون آمیز چه سنخیت با آرمانگرایی و بلانسبت عالم روشنفکری و چیز فهمی دارد هنوز برایم لاینحل مانده.
البته بعدها متوجه شدم جنس این نوع تعلقات دخلی به عامی و عالم بودن و این چیزها ندارد. یکجورهایی توی خون آدم جاری است. آنقدر که حتی وقتی در دهه شصت ماه ها بدون دسترسی به رسانه و زیر بازجویی و فشار و…. در انفرادی می گذراندم، یکی از مهمترین دغدغه هایم دنبال کردن به هر شکل ممکن نتایج پرسپولیس در باشگاه های تهران بود. با شنیدن خبر شش تایی شدن راه آهن و پنج تایی شدن شاهین سختیهای آنجا فراموش می شد.
این خبرها را در لابلای کری هایی که مسئولین بند انفرادی برای هم می خواندند متوجه می شدم. تا این که با درخواست دریافت روزنامه جمهوری اسلامی موافقت شد. آن هم فقط بخاطر یک ستون ورزشی مربوط به نتایج مسابقات باشگاه های تهران و این که بدانم پرسپولیس و استقلال چه نتایجی می گیرند. البته آن مقطع پرسپولیس را به پیروزی تغییر نام داده بودند. و انکار نمی کنم بخشی از دغدغه خلاصی از انفرادی دسترسی به تلویزیون و تماشای مسابقات پرسپولیس بود. به گمانم همین قدر شرح ماوقع برای اثبات عرق و پیشینه هواداری حقیر از پرسپولیس کفایت کند.
اما باور کنید کری آقای جهرمی چه از جایگاه حقیقی و چه حقوقی برای رقیب سنتی نه تنها حقیر را نزد دوستان هوادار استقلال که حتی در خلوت و تنهایی از خودم هم شرمنده کرد. حتی برای لحظه ای همه دغدغه های اجتماعی و شخصی ام را فراموش کردم. از هر زاویه ای به موضوع نگاه و با آن همه تعصب شخصی به تیم مورد علاقه ام کری یک هوادار در کسوت و مقام دکتری و ریاست یک وزارت خانه را آن هم از نوع اصلاح طلب حلاجی کردم به نتیجه نرسیدم.
آخر از زاویه دیگری به موضوع نگاه کردم. از این زاویه که به کلیت این فوتبال و لیگ و ساختار حاکم بر آن نگاه و قضاوت کنم. از این زاویه که مگر شده این فوتبال در همه سطوح از لیگ برتر گرفته تا دسته های پائین تر آن حتی یک هفته را بدون اتفاق و حاشیه و فضاحت و… پشت سر بگذارد. به این فکر کردم که اخلاقیات در این فوتبال چه محلی از اعراب دارد و مگر نه این است که زشتی و هتاکی و حتی ناموس انسان ها مصونیت ندارد. مگر نه این است که بازیکن ملی پوش ما با علم به این که هزاران گوشی همراه و دهها دوربین روی او زوم است، آنچنان به درز و دوزها و روابط و مناسبات پشت پرده این فوتبال علم و اطلاع دارد که با دادن آدرس اشتباه می تواند خود را از سنگین ترین مجازات اخلاقی خلاص کند. و مگر نه این که در این فوتبال همه نوع تخلفی از جنس اخلاقی و قانونی به لطائف الحیل ماست مالی می شود، و آب از آب تکان نمی خورد.
در نهایت به این ضرب المثل ایرانی مقدمه درباره کج بودن گردن شتر رسیدم. خودمان را فریب ندهیم این فوتبال سالهاست به سیاست آلوده و به ابزار صف بندی و کینه توزی هوادار حتی تا سطح جنون و زیرپا گذاشتن ساده ترین معیارهای اخلاقی تبدیل شده. تا جایی که پأی مقامات سیاسی به این معرکه گیری زشت باز شده است.
اینطوری بود که انتقاد به کری آقای جهرمی را بلاتشبیه به خرده گرفتن به گردن کج شتر تعبیر کردم. و آنچه النهایه می توان گفت همان گوهر سخن سعدی است که تا مرد سخن نگفته باشد…
انتهای پیام