» اجتماعی » سعید معدنی: دیواری کوتاه‌تر از افغانستانی‌ها پیدا نکردند | بازتاب امروز
سعید معدنی: دیواری کوتاه‌تر از افغانستانی‌ها پیدا نکردند
اجتماعی

سعید معدنی: دیواری کوتاه‌تر از افغانستانی‌ها پیدا نکردند | بازتاب امروز

۱۴۰۴-۰۴-۲۲ 4021

سعید معدنی، جامعه‌شناس، در کانال تلگرامی خود نوشت: «در ایام تعطیلات منتهی به روز عاشورا در یکی از شهرستان‌های اطراف کرج به یک غرفه سبزی فروشی که در کنار مزرعه واقع شده مراجعه کردیم. انبوهی از مردم ایستاده‌‌ بودند تا خرید سالانه داشته باشند. همسرم گفت فروشنده یک جوان فرز و کاربلد افغانستانی است و اکثر خریداران با وجود غرفه های زیاد در آن دور و بر به این عمده فروشی مراجعه می‌کنند.

وقتی در صف ایستاده بودیم اگر چهره اش نشان نمی داد شما اصلا متوجه نمی‌شدید که این جوان افغانستانی باشد. لهجه کاملا تهرانی، صدا شبیه دوبلورها! و شیک‌پوش و مودب؛ از نحوه بیان کلماتش احتمالا تحصیل کرده هم باشد. هرچه است این لهجه نشان می‌دهد که او متولد ایران است و در این جامعه بزرگ شده است.

با خود می‌گویم این گونه افراد که در ایران متولد شده‌، درس فارسی خوانده‌اند و آموزه‌های شیعی را یادشان داده‌اند و…تکلیف‌شان در این جهان با مناسبات ظالمانه چه می شود. چرا به فرزندان‌مان یاد نداده‌ایم که مهاجر و مهاجران حق و حقوقی دارند. متاسفانه برخی از مردم بخصوص جوانان عاصی از شرایط اجتماعی دیواری کوتاه‌تر از افغانستانی‌ها پیدا نمی‌کنند و در همه دعواها همیشه افغانستانی مقصر است.

همیشه برایم سوال است افغانستانی متولد ایران چه جهان‌بینی و شناختی از جهان پیرامون، کشور زادگاه پدرانش و کشور زادگاه خود دارد؟ آیا قوانین و آموزه های ما نسبت به غریبه ها و مهاجران بسیار عقب مانده نیست؟

سالها قبل (در دوره حکومت نسبتا دمکراتیک بین حاکمیت دو طالبان) یک دانشجوی دختر اهل افغانستان در کلاسم بود که وقتی از تعداد زیاد غیبت‌هایش سوال کردم گفت که به خاطر قبولی در دانشگاه باید به افغانستان می‌رفتم و مجوز دانشجو بودن می‌گرفتم و از اقامت دانشجویی (و مزایای احتمالی‌اش) استفاده می‌کردم، به همین دلیل مدتی آنجا بودم.

وقتی سوال کردم که مگر شما ایران به دنیا نیامده‌اید گفت نه تنها من در ایران به دنیا آمده‌ام بلکه پدرم هم در کودکی به ایران آمده و ما دو نسل هستیم که خاطره‌ای از موطن اجدادی خود نداریم ولی با این وجود بعد از چهل سال زندگی در اینجا کاملا بیگانه تلقی می شویم.

او اضافه کرد، جالب اینجاست که در افغانستان هم بعضی کارمندان اداری با ما به سردی برخورد می‌کردند و جوری به ما نگاه می‌کردند که انگار با مهاجرت‌مان در روزهای جنگ داخلی، اینجا خوش گذرانده‌ایم. به عبارتی ما هویت دوگانه و شاید هم هویت گم شده‌ای داریم. ما بی‌سرزمین هستیم.

دانشجوی دیگری دارم که نه تنها خودش بلکه پدرش هم در ایران به دنیا آمده‌ است! و پدر بزرگش ۶۰-۷۰ سال پیش به ایران مهاجرت کرده است. همان سالهایی که هنوز ۸۰ درصد جمعیت کنونی ایران به دنیا نیامده بودند.

او می گوید پدربزرگم حدود دهه های ۳۰-۴۰ از افغانستان به ایران آمده و پدرم در سال ۱۳۴۵ در ایران زاده شده، خودم هم متولد ۱۳۷۰ هستم. اما با وجود بیش از شش دهه سکونت در ایران، با ایشان همچون تازه مهاجران برخورد می‌شود.

این جوان دانشجو هم علی‌رغم اقامت طولانی چند نسلی در ایران باز هم مجبور است برای تحصیل در دانشگاه برای اولین بار به کشور سه نسل قبل خود برود و مجوز اقامت دانشجویی بگیرد! اگر کشور افغانستان حکومت نرمالی داشت شاید بسیاری از این جوانان پرتلاش در میهن‌شان می‌ماندند و آنجا را آباد می‌کردند.

با خود می گویم قوانین ما جهان سومی‌ها چقدر عقب مانده و ناسازگار با جهان مدرن است. وقتی سرنوشت افغانستانی‌ها در ایران یا مثلاً پاکستان را با مهاجران در جوامع غربی مقایسه می کنیم، چقدر قوانین مدنی پیشرفته و حقوق انسانی‌تری دارند.

وقتی می شنویم که شهردار لندن یک مسلمان است که پدرش راننده تاکسی اهل پاکستان بوده یا نخست وزیر هندی‌تبار است. یا در دوره‌ای نماینده آمریکا در سازمان ملل یک افغانستانی (زلمای خلیل زاد) بوده، یا یک آمریکایی آفریقایی تبار (اوباما) که مادرش اهل آمریکا و پدرش اهل کنیا بوده، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا می شود، یا چند وزیر دولت کانادا هندی هستند، و ده‌‌ها و صدها مورد مشابه.

آنگاه به قوانین خودمان و کشورهای شبیه خودمان می‌نگرم و افغانستانی‌های مقیم ایران را می‌بینم که اقامت دو سه نسلی در ایران هم کمک نمی‌کند که دارای اتومبیل یا خانه مسکونی شخصی یا صاحب مکان تجاری باشند.

دوستی می گفت در یک کشور اروپایی وارد رستورانی بزرگ و شیک شدم و متوجه شدم که صاحب آن یک افغانستانی است. پس از چند بار صرف غذا و آشنایی بیشتر مبلغی پول نقد سپرد تا به برادرش در ایران برسانم. وقتی به آدرس برادر در یکی از شهرهای جنوب استان تهران رفتم دیدم که برادرش به خاطر فشار سنگین کار یدی زمین‌گیر شده و در یک زیرزمین نمور زندگی می‌کند. وقتی وضعیت این برادر با آن برادر شیک و کراواتی مقایسه کردم غصه ام گرفت…

و…بماند که دختران در افغانستان اجازه تحصیل ندارند.»

انتهای پیام

به این نوشته امتیاز بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×