سیاست مرگ در ایران معاصر | بازتاب امروز
جبار رحمانی، انسانشناس، در کانال تلگرامی خود نوشت: «وقتی به سایت بهشت زهرا نگاه میکنیم، چند پدیده کلیدی را میتوان در آن دید: یکی آنکه در بالای صفحه اول این سایت نوشته شده “سازمان بهشت زهرا (س)” و نکته مهمتر که کمتر هم مورد توجه قرار گرفته آنست که بهشت زهرا یک شهردار دارد. به نظرم میرسد که این دو مفهوم میتواند مدخلی برای فهم تاریخ معاصر ایران از دریچه تحولات بهشت زهرا به مثابه گورستان اصلی کلانشهر تهران باشد.
زیرا پرسشی که میتوان مطرح کرد آن است که چرا و چگونه چنین مفاهیمی برای یک گورستانی که به طور سنتی محل تدفین اموات است، اطلاق شده و امروزه ما آنها را بدون ابهام و به طور طبیعی میشنویم و برای ما نیز معنادار هستند.
به همین سبب میتوان دو پرسش محوری را برای فهم جامعه معاصر ایرانی از منظر بهشت زهرا مطرح کرد: طی چه شرایط اجتماعی- تاریخیای بهشت زهرا به یک سازمان انحصار تدفین در کلانشهر تهران بدل شد؟ و طی چه شرایط اجتماعی – تاریخیای بهشت زهرا به موقعیتی رسید که برای آن شهردار انتخاب شد؟ به عبارت دیگر چرا بهشت زهرا همانند بسیاری از مناطق بیست و دوگانه تهران، دارای شهردار است.
پاسخ به این دو پرسش مستلزم نگاهی جامع به مساله مرگ و گورستان در تهران معاصر است، به گونهای که بتوان ریشههای تاریخی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ظهور دو پدیدهای که در ابتدای مطلب بدانها اشاره شد را ترسیم کرد. اینکه چرا گورستان به سازمان بدل شد و مهمتر از همه اینکه چرا گورستان بهشت زهرا به موقعیتی دست یافت که دارای شهردار شد.
نگاهی به مرگ در جامعه انسانی؛ تفکیک حریم مردگان از زندگان
مساله مرگ در جامعه انسانی، یکی از مهمترین و کهنترین مسائلی است که نقشی کانونی در حیات فردی و اجتماعی انسانها داشته است. محوریت مرگ در جامعه و فرهنگ به گونهای است که میتوان تاریخ و فرهنگ یک جامعه را از دریچه مقوله مرگ مورد بازخوانی قرار داد. به همین سبب میتوان مرگ را مدخلی برای فهم تاریخ اجتماعی و فرهنگی مردم و ملتها قرار داد. میتوان مساله مرگ در یک جامعه را از چندین منظر به بحث گذاشت: درک جامعه از مرگ و گونهشناسی انواع مردن و فرآیندهای مرگ در یک جامعه، تا نهادهای مرگ و مکانیسمهای اجتماعی مهار و کنترل مرگ در یک جامعه.
مساله اصلی آن است که در تاریخ بشر مرگ چگونه مدیریت و کنترل میشده است. اصولا در تاریخ فرهنگ بشری، یکی از مهمترین نکات، تفکیک قلمرو مردگان از زندگان است. به همین سبب همیشه محلهای تدفین، محلهایی مجزا و گاه بیرون شهر و روستا و در محیطهای دورافتاده بوده است. به همین سبب تفکیک فیزیکی و فرهنگی میان قلمرو مردگان و زندگان یکی از خصایص عام همه فرهنگها بوده است.
حتی در نظامهای اساطیری همه فرهنگها میتوان ردپای این تفکیک را دید، به گونهای که رابطه قلمرو مردگان و زندگان را با ویژگیهایی برشمرد از جمله اینکه قلمرو مردگان در زیر زمین، غیرقابل دسترس و دارای ابعاد جادویی و قدسی آن است؛ و مهمتر از همه ممنوع بودن اختلاط میان قلمرو مردگان و زندگان برای عموم مردم است، برای همین همیشه مردگان را بیرون از محل سکونت زندهها دفن میکردند.
اما تحولی مهم در تاریخ اجتماعی دوره یکجانشینی رخ میدهد اینکه قلمرو مردگان به دلایلی وارد سرزمین زندگان میشود و مردگان در درون فضاها و مکانهای زندگان (البته با حصارهای مختلفی) دفن میشوند.
این موضوع با تدفین قدیسین در درون شهر شروع میشود و تدفین آنها بهانهای میشود که گورستانها به نزدیکی محل زندگی زندگان منتقل شوند در حالیکه به طور سنتی و در دورههای باستانی، محل تدفین در مکانهای دور از محل سکونت بود. اما تدفین قدیسین در مکانهای مقدس منجر به توسعه این مکانها و مهمتر از همه شکلگیری قلمروی در میان مکان و محیط زندگی برای تدفین شد. از این مقطع بود که تدفین در نزدیکی زندهها به یک سنت بدل شد.
گزارشهای موجود نشاندهنده آن هستند که این پدیده عمدتا در سنت های ادیان بزرگ و مهمتر از همه در قلمرو شهرهای بزرگ و محیط زندگی قدیسان بزرگ رخ داده و از آنجا شروع شده است. در نتیجه همین مساله است که محلهای مقدس به محیطی برای تدفین هم بدل شدند.
نمونه مهم آن گورستانهایی است که حول یک بارگاه یا یک کلیسا و… شکل گرفته است. اما ورود مردهها به قلمرو زندهها و تدفین آنها در همسایگی زندهها، منجر به اتفاقی هم شد: آیینها و سنتها و مراسم زندهها به این محیطهای تدفین هم منتقل شد. در نتیجه گورستانهای مقدس به تدریج صرفا به مکانی برای جشنها و آیینهای مختلف فرهنگی هم بدل شدند، زیرا آنها صرفا با تدفین سرو کار نداشتند، بلکه در آنها زندهها و در ایام آیینی خاص برای زیارت و جشنهای دینی و… حضور داشتند.»
انتهای پیام