قتل های تکرارشونده در الگوی فرودستی جنسیتی؛ الگویابی نظری در قتل الهه حسیننژاد | بازتاب امروز
عباس نعیمی جورشری، مدیر گروه جامعهشناسی حقوق انجمن جامعهشناسی ایران و عضو بخش تحلیلی بازتاب امروز نوشت:
الهه حسیننژاد، دختر ۲۴ سالهای از اسلامشهر، در روز جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۴ پس از ترک محل کارش در سعادتآباد تهران ناپدید شد. آخرین تماس او با خانوادهاش حدود ساعت ۱۹:۴۰ همان شب بود که گفت تنها ۲۰ دقیقه با خانه فاصله دارد. پس از آن، هیچ ردی از او باقی نماند. بر اساس گزارشهای رسمی، الهه در میدان آزادی سوار یک خودروی عبوری میشود. راننده پس از رسیدن به مقصد و در هنگام پرداخت کرایه، متوجه گوشی گرانقیمت او شده و تصمیم به سرقت آن میگیرد. با مقاومت الهه مواجه میشود و در نتیجه، ۳ تا ۴ ضربه چاقو به او وارد میکند که منجر به فوت او میشود. جسد او در بیابانهای اطراف تهران کشف شد. پلیس آگاهی تهران بزرگ اعلام کرد که بازسازی صحنه قتل الهه حسیننژاد در تاریخ ۱۷ خرداد انجام خواهد شد.
این قتل تنها نمونه ای از موارد مشابه است.
قتل الهه حسیننژاد شباهتهایی با موارد تلخ پیشین دارد از جمله قتل رومینا اشرفی، مونا حیدری، غزاله شکور، یا حتی قتلهای کمتر رسانهایشده در حاشیههای شهرها! آنچه این قتلها را فراتر از “جرائم فردی” مورد توجه قرار میدهد، تکرارشوندگی، الگوهای مشابه و ضعف ساختارهای حمایت اجتماعی و حقوقی از قربانیان است. اینگونه می توان پرسید آیا ارایه تحلیلی ساختارمند درباره قتل «الهه» ها ممکن خواهد بود؟ ویژگی های خشونت عریان مذکور چیست؟ جامعه شناسی حقوق در اینباره چه می گوید؟ برای پاسخ به این پرسش ها می توان بر نکات زیر اعتنا داشت.
۱. خشونت در فضای عمومی: بدن زن و نظم نمادین سلطه جو
نظریه های اجتماعی مشخصی در این راستا یاری رسان هستند. هانا آرنت از فضای عمومی بهمثابه محل ظهور و کنشگری انسانی یاد می کند. نظریه فضا (لوفور، لوری، باتلر) فضا را امری غیر خنثی می داند که متشکل از روابط قدرت است. جودیت باتلر نیز از بدنهای بهحسابنیامده و سوژههای حذفشده از “سوگواری مشروع” سخن می گوید.
اینگونه می توان ادعا نمود در قتل الهه، مسئله فقط مرگ یک زن نیست؛ بلکه حذف فیزیکی سوژهای است که جرئت کرده بود فضای عمومی را تصاحب کند. بدن زن، در منطق مسلط، باید یا در پستو باشد یا تابع مراقبت مردانه. وقتی زن تنها، مستقل، و دارای ابزار اقتصادی (مثلاً گوشی آیفون) دیده میشود، گویی “حقش را خورده” و باید مجازات شود. الهه زنی است که نظم نمادین مردانه را به چالش کشیده، ولو با سادهترین ابزار: تردد مستقل! تردد تنها در اینجا برهم زننده نطم نمادین و سلطه جوست.
۲. خشونت اقتصادی: تشدید تیولداری فرودست در سلطه مردانه
ذیل این نگاه، پییر بوردیو از خشونت نمادین و سرمایههای نابرابر یاد می کند. چنانکه دیوید هاروی مبین نئولیبرالیسم و تخریب سرمایه اجتماعی است. همانگونه نظریه نانسی فریزر را داریم که برخوردار نبودن زنان از «عدالت توزیعی» و «عدالت بازشناسی» را به بحث می نهد.
بر اساس این تکیه گاه نظری، الهه قربانی خشونتی شد که در آن مردِ محرومشده از منزلت و ثروت، زنِ برخوردار از استقلال و دارایی را هدف قرار میدهد. این قتل نه فقط واکنشی آنی، که نمود خشم طبقاتی مردانه علیه سوژهای زنانه است.
مردانی که در ساختار سرمایهداری نیم بند و رانتیر که به تیولداری قدیم پهلو می زند، رانده شدهاند. آنها اغلب تخلیهی خشم را به سوی ضعیفترها انجام میدهند که مردانی دارای جایگاه بدنی و سنی ضعیف تر و یا زنانی که در زن بودنشان خصلت ناتوان تری در دفاع دارند. زن در این فهم نرینه اقتصادی، همیشه “قابل مصرف” و بیدفاع است. لذا هدف مناسبتری برای هجوم و بزه خواهد بود.
۳. فوران خشونت آنی: نرینگی و بحران هویت
ریوین کانل در نظریه اش بر مردانگی هژمونیک (hegemonic masculinity) تأکید دارد. زیگمونت باومن از خشونت در جهان مایع و فقدان مرزهای اخلاقی سخن می گوید. فرانکو براردی نیز از خشونتهای لحظهای بهمثابه نتیجهی اختلال عاطفی در سرمایهداری روانمحور یاد می کند. ضمن اینکه پژوهش های جرم شناسی در این راستا قابل توجه است.
قاتل الهه، بدون هیچ رابطه قبلی، صرفاً در پاسخ به «نه» قربانی، به خشونت مرگبار متوسل میشود. این نوع خشونت:
الف. بدون پیشینه روانی،
ب. بیبرنامه و بدون برنامهریزی،
پ. اما همزمان بشدت مردانه و سلطهگر است.
این نشاندهندهی فروپاشی هویت مردانه در زیست معاصر است: مردی که دیگر قدرت اقتصادی ندارد، در نماد “قدرت مطلق بر جان” سعی میکند جایگاه خود را بازسازی کند.
۴. غیبت نهادین حمایت؛ پیشگیری مفقود
بخشی از نظریه کلان میشل فوکو بر قدرت انضباطی و حذف سوژهها تاکید دارد. چنانکه پاتریشیا هیل کالینز بر ماتریس سلطه: نژاد، جنس، طبقه انگشت می نهد. نظریهی قانون نئوامپریالیستی (اسپیوچک) نیز قابل اعتناست. در اینجا قانون بهجای حفاظت، ابزار کنترل است.
قانون در مورد الهه و بسیاری دیگر، پیش از حادثه غایب است و پس از آن، صرفاً مجازاتگر قاتل است نه حامی پیشگیر. فقدان نگرش جامعه شناسانه پر قانونگذاری و غیبت نگاه جرم شناسنامه در تدوین و تصویب امر حقوقی از دلایل این وصف است. عملا بدن زن در قانون به رسمیت شناخته نمیشود مگر پس از مرگ. پیش از مرگ نیز تحت کنترل ایدئولوژیک قرار دارد. نگرانی قانون بیش از حیات و سلامت زنانه، برای کدگذاری هنجاری است. ساختار حقوقی از جنس مردانه است، هم در محتوا و هم در کارکرد لذا حضور زن در فضاهای عمومی اساساً بیپناه و بدون «پوشش قانونی» است.
۵. فروپاشی سرمایه اجتماعی و زوال حس امنیت
رابرت پاتنام سرمایه اجتماعی را به اعتماد، شبکههای اجتماعی و هنجارهای تعاونی تعریف میکند. وقتی زنان از سوار شدن به تاکسی یا حتی قدمزدن در خیابان واهمه دارند، این یعنی سرمایه اجتماعی در حال فروپاشی است.
در چنین شرایطی تعاملات انسانی شکل بیاعتمادی پیدا میکنند. هر “دیگری” بالقوه تهدید تلقی میشود. نهادهای رسمی (مثل پلیس یا دادگاه) نیز جایگاه خود را در ایجاد اعتماد از دست میدهند. جامعهای که نتواند امنیت را برای ضعیفترین اعضای خود (زنان، کودکان، اقلیتها) تضمین کند، دیر یا زود به سوی «امنیت خصوصیشده»، «خشونت پیشگیرانه» و «تبعیض نهادمند» میلغزد. احساس «شهروند درجهدو بودن» برای زنان، مستقیماً از این فقدان امنیت و مشارکت عمومی نشأت میگیرد.
۶. خشم جمعی در خلا کنش سازمان یافته
تاکید نظری یورگن هابرماس بر زوال حوزه عمومی است. فرانسیس فوكویاما از افسردگی سیاسی و احساس بیقدرتی جمعی یاد میزکند. آلن بدیو نیز بر فقدان امر سیاسی در رخداد خشونت اشاره دارد.
براین بستر نظری، مرگ الهه موجی از خشم و سوگواری در فضای مجازی ایجاد کرد چنان موارد مشابه، اما این خشم ها تاکنون بدل به تغییر ساختار نشده است. چرا؟ زیرا
الف. نهادهای مدنی سرکوب شدهاند؛
ب. جامعه دچار نوعی بیحسی است (desensitization)؛
پ. دولت حتی از «بیانیه دادن» هم خودداری میکند.
نتیجتا می توان دید که ما نه سوگواری عادلانه داریم، نه دادخواهی مؤثر، نه سیاستی برای تغییر مبنایی. آنچه باقی میماند، روایتهایی پراکنده و تروماهای اجتماعی بازتولیدشونده است. کنشگری اعتراضی بدون دستاوردهای پررنگ ادامه دارد تا توفیقات خویش را تماشا نماید.
در یک جمع بندی قتل الهه حسیننژاد نه یک رویداد بلکه تجلی الگویی از خشونت ساختاری است که فراتر از مرد و زن جاری است. این قتل اگرچه یک امر زنانه تام نیست اما تجلی فرودستی زنانه در عرصه عمومی است. انسانی که در جمعیتِ تنها بدون حمایت رها شده است. آن فرودستی که ریشه در تنش های اقتصادی، هنجارهای سلطه گر، نگرش جنسی خشونت آمیز و تحقیر سیستماتیک انسان ذیل قدرت دیکته گر و معیشت بی ثبات دارد.
انتهای پیام