» اجتماعی » کارگران بی‌نام، اتهام‌های پُرنام | بازتاب امروز
لیلا محمدی
اجتماعی

کارگران بی‌نام، اتهام‌های پُرنام | بازتاب امروز

۱۴۰۴-۰۴-۱۵ 209

لیلا محمدی، فعال مدنی افغانستانی، در یادداشتی ارسالی به بازتاب امروز نوشت:

در روزهای اخیر موج نگران‌کننده‌ای از اتهام‌زنی بی‌سند به مهاجران افغانستانی شکل گرفته است. افغان‌هایی که نزدیک به چهار دهه در ایران زیسته‌اند، کار کرده‌اند، جنگیده‌اند و در سکوت بار توسعه را بر دوش کشیده‌اند، حالا به یکباره “خطر امنیتی” معرفی می‌شوند. این فضای پرتنش نه‌تنها واقعیت‌های گذشته را نادیده می‌گیرد، بلکه پرسشی جدی را پیش می‌کشد: آیا افغان‌ها واقعاً مهمانانی بوده‌اند که نمک‌دان شکسته‌اند؟ یا کارگرانی ارزان، بی‌حق، ولی مؤثر، که بخش مهمی از زیرساخت ایران امروز را ساخته‌اند؟

پس از اشغال افغانستان توسط شوروی در دهه ۱۳۶۰، ایران شعار حمایت از مستضعفان و مسلمانان جهان را سر داد و ورود مهاجران افغانستانی را به عنوان بخشی از این سیاست اعلام کرد. ایران گفته بود اسلام مرز ندارد، و حمایت از جهاد افغانستان مقابل شوروی وقت و پذیرش مهاجرانش میدان خوبی برای نمایش عملی شعار و نظامی بود که به عنوان تنها مدل قرائت شیعی اسلام در میان کشورهای اسلامی قد علم کرده بود و بنا داشت روایت متفاوت و منحصر به فرد را در جهان به نام خودش ثبت کند و با حمایت از مستضعفان مسلمان بطور کل و حمایت از مقاومت فلسطین و جهاد افغانستان بطورخاص، رهبری جهان اسلام را به عهده بگیرد.

اما خیلی زود، نگاه ایدئولوژیک جایش را به نگاه ابزاری و اقتصادی داد. مهاجران افغان تبدیل به نیروی کار ارزان شدند. پس از پایان جنگ هشت‌ساله ایران و عراق، کشور درگیر بازسازی بود. پروژه‌های عظیمی در سراسر کشور، به‌ویژه تهران، آغاز شد؛ از لوله‌کشی گاز و کانال‌کشی فاضلاب گرفته تا گسترش صنایع سنگ و ساخت‌وساز شهری. این پروژه‌ها بدون حضور نیروی کار ارزان مهاجران افغانستانی عملاً ممکن نبود.

مهاجرانی که نه بیمه داشتند، نه سند اقامت، نه حق شکایت و دسترسی به عدالت، کاملا بی پناه و در اختیار کارفرمای دولتی و خصوصی ایرانی. اما سنگ به سنگ، این کشور را ساختند. شاعر افغانستانی، کاظم کاظمی، در شعری با عنوان «پیاده آمده بودم» می‌نویسد:

«به سنگِ سنگِ بناها نشانِ دستِ من است» دستی که ساخت، اما هیچگاه دیده نشد. چنین نمونه‌هایی در کشورهای دیگر نیز دیده شده است، ازجمله ترک‌ها در آلمان که پس از جنگ جهانی دوم اغلب بعنوان کارگر به این کشور آمدند و یا آورده شدند، امروزه جمعیت ترک‌ها در آلمان قابل ملاحظه است و شمار آن نیز شاید بیشتر از شمار مهاجران افغانستانی در ایران باشند، با این تفاوت که همه آنها با حفظ کامل فرهنگ، دین و زبان‌شان، اکنون شهروندان آلمان‌اند و همچنان نقش پررنگی در اقتصاد آلمان دارند. تجربه مشابهی از جمعیت قابل ملاحظه هندوستانی‌ها در بریتانیا نیز شاهدیم. زمانی بریتانیا با گشایش کمپانی هند شرقی به شبه قاره رفت و هندوستان را تبدیل به مستعمره کرد، هند برای استقلال خود علیه بریتانیا مبارزه کرد و سرانجام به استقلال رسید.

چه در دوران استعمار و چه پس از آن شمار قابل ملاحظه‌ای از هندوستانی‌ها به بریتانیا مهاجرت کردند، آنها در آغاز نیروی کار ارزان بودند، اما امروز یکی از موثرترین و فعال‌ترین بخش جامعه بریتانیا هستند، همین اکنون صادق خان پاکستانی الاصل شهردار لندن است و چند سال قبل ریشی سوناک نخست وزیر بریتانیا بود.

در ایران نیز وجود نیروی کار ارزان افغان، بخصوص پس از جنگ هشت ساله ایران با عراق، یک سرمایه پنهان و غیررسمی در اقتصاد ایران بود؛ به‌ویژه در بخش‌هایی که به شدت نیروی کار می‌طلبیدند، مانند ساخت و ساز، خدمات شهری، معدن و حمل‌ونقل. نقشی که هیچ وقت رسمی نشد، ولی همواره حضور داشت. حتی در پروژه‌های زیربنایی پایتخت مانند لوله‌کشی گاز، شبکه فاضلاب و صنایع سنگی، نیروی افغان نقش کلیدی داشتند.

اما این نیروی عظیم و موثر هرگز دیده نشد و مثل ترک‌ها در آلمان و هندوستانی‌ها در بریتانیا و الجزایری‌ها در فرانسه به رسمیت شناخته نشد.

در دهه‌های بعد، با آغاز جنگ داخلی افغانستان و ظهور طالبان، موج مهاجرت از ایران به سمت کشورهای اروپایی نیز آغاز شد. در این مرحله، شمار زیادی از روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان و نخبگان فرهنگی که در ایران امکان اقامت قانونی، مشارکت اجتماعی و زندگی باثبات نداشتند، مجبور به ترک ایران شدند.

در دوران جمهوری اسلامی افغانستان (۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱)، بسیاری از مهاجران به کشور خود بازگشتند و اتفاقاً یکی از عوامل کلیدی حضور اقتصادی ایران در بازار افغانستان همین بازگشتی‌ها بودند. آن‌ها که با کالاهای ایرانی آشنا شده بودند، به مصرف‌کنندگان و توزیع‌کنندگان کالاهای ایرانی در افغانستان تبدیل شدند و بازار ایران را در افغانستان توسعه دادند، ایران در زمینه مواد خوراکی، شوینده‌ها و فرش، در سال‌های جمهوریت نقش پررنگ و مهمی در بازار افغانستان داشتند و ده‌ها شرکت ایرانی در افغانستان مشغول کار بودند.

اما با سقوط جمهوریت در ۲۰۲۱ و بازگشت طالبان، موج مهاجرت به ایران دوباره شدت گرفت. تفاوت این بار، حضور سرمایه‌داران افغانستانی بود که بنا بر آمارهای رسمی و غیررسمی، میلیاردها دلار سرمایه وارد ایران کردند. این بار فقط نیروی کار نیامد؛ سرمایه نیز آمد.

ورود سرمایه به ایران آنهم در شرایطی که این کشور تحت شدیدترین تحریم‌های بین المللی قرار دارد، نکته بسیار با اهمیتی است، اما عوام مردم در این مورد چیزی نمی‌دانند، و صرفا گاهی مقامات ایرانی از آن یاد می‌کنند تا به نحوی از سیاست پذیرش مهاجرت دفاع کرده باشند، ولی هیچگاه توضیح کامل و درستی در این زمینه به مردم شان نمی‌دهند تا نگاه مردم عادی را نسبت به پدیده مهاجر افغانستان تغییر دهند و از نفرت پراکنی جلوگیری کنند.

در طول این دهه‌ها، مهاجران افغان به‌صورت غیررسمی و ابزاری استفاده‌های گوناگونی به ایران رساندند. در جریان جنگ ایران و عراق، حدود ۱۰ هزار مهاجر افغان در جنگ حضور یافتند و کشته شدند. در ماجرای جنگ با داعش در سوریه خود ایرانیان به کارآمدی آنان در جنگ اذعان کرده‌اند اما هزینه آن را مردم هزاره در افغانستان با تهدیدهای اجتماعی و سیاسی پس دادند. ولی حتی در عمل به وعده ناچیز اقامت دایم به این نیروها عمل نشد و پس از پایان جنگ به امان خدا رها شدند.

در کنار نقش اقتصادی، کارگری و حتی نظامی، مهاجران افغان در اعتلای زبان و ادبیات فارسی نیز سهمی انکارناپذیر دارند؛ سهمی که اغلب نادیده گرفته شده است. بسیاری از شاعران، نویسندگان و فرهیختگان افغانستانی در طول سال‌های مهاجرت، نه‌تنها در حفظ زبان فارسی کوشیدند، بلکه به آن جانی تازه بخشیدند. شاعرانی چون ابوطالب مظفری، کاظم کاظمی، زهرا حسن‌زاده، شریف سعیدی، شکریه عرفانی، رضا محمدی، فضل‌الله قدسی و ده‌ها چهره دیگر، بخشی از جریان ادبی معاصر ایران بوده‌اند. نویسندگانی چون آصف سلطان‌زاده، محمدحسین محمدی و علی پیام نیز آثاری خلق کردند که در فضای فرهنگی ایران اثرگذار بود.

در حوزه دانش، پژوهش نیز، چهره‌هایی چون دکتر امین محمدی، دکتر مولایی و دکتر شکردخت جعفری – مخترع دستگاه سنجش پرتو در پرتودرمانی سرطان – نمونه‌هایی از ظرفیت انسانی مهاجران افغان‌اند که می‌توانستند به نفع هر دو کشور عمل کنند. اما به دلیل فقدان یک نگاه انسانی و روشن در سیاست‌گذاری مهاجرتی، بخش بزرگی از این نخبگان ناچار به ترک ایران و مهاجرت به کشورهای دیگر شدند. فرصتی که از ایران و زبان فارسی درمجموع دریغ شد و به دست دیگران افتاد.

اکنون نیز، نسل دوم و سوم مهاجران که در ایران تحصیل کرده‌اند، دانشگاه رفته‌اند، مهارت آموخته‌اند و به خانواده‌های‌شان در افغانستان پول فرستاده‌اند، با فضایی مملو از شک، انگ جاسوسی و بی‌اعتمادی روبه‌رو هستند. واقعیت این است که ایران، در طول چهار دهه، هرگز سیاست مهاجرتی روشن، پایدار و منصفانه‌ای در قبال افغان‌ها تدوین نکرد. همیشه ناپایدار، امنیتی، ابزاری. و اینک، در اوج بحران‌های داخلی، مهاجران به راحتی تبدیل به قربانی سیاسی شده‌اند.

این درست است که ایران کشور مهاجرپذیر نیست و این نیز درست است که میلیون‌ها شهروند افغانستان در ایران به سر می‌برند، اعتراض مردم عادی ایران این است که این مهاجران از امتیازهایی چون سوبسید نان و بنزین و دارو و نیز خدمات ارزان بهداشتی در بیمارستان‌های دولتی استفاده می‌کنند که واقعیتی است انکارناپذیر، اما این سوبسیدها چیزی نیست که مهاجران بخاطر آن همه سختی‌های بودن در ایران را بپذیرند، از نظر اقتصادی این سوبسیدها به مراتب کمتر از نفعی است که مهاجران به اقتصاد ایران می‌رسانند.

اگر ایران بخواهد این معضل جدی و غیر قابل انکار را برای همیشه حل کند، راه حل قانونی و ساده‌ای وجود دارد و آن استفاده از مدل کشورهای حوزه خلیج فارس است. این کشورها نیز مهاجر پذیر نیستند اما میلیون‌ها کارگر خارجی در آنجا کار می‌کنند، جمعیت کارگران خارجی قطر چیزی در حدود سه برابر کل جمعیت قطر است. امارات متحده عربی همینطور. ایران نیز می‌تواند با صدور مجوزها و راهکارهای قانونی مانند ویزای تحصیل، ویزای بلند مدت کاری و سرمایه گذاری، این معضل را برای همیشه حل کند و تمامی سوبسیدهای موجود را نیز بردارد. نان و بنزین را به قمیت گرانتری بفروشد، مالیات و عوارض هم بگیرد، اما کرامت انسانی و عزت نفس مهاجران را ضمانت کند. آنچه مهاجران می‌خواهند نه سوبسید است، نه امتیاز ویژه؛ بلکه قانون‌مند شدن حضورشان است. نه لطف، نه ترحم، بلکه قانون.

انتهای پیام

به این نوشته امتیاز بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×